کد مطلب:214789 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:309

خداوند متعال و جسم و صورت
محمد بن حكیم قال، وصفت لأبی ابراهیم علیه السلام قول هشام الجوالیقی، و حكیت له قول هشام بن الحكم انه جسم، فقال: ان الله لا یشبهه شی ء، أی فحش أو خناء أعظم من قول من یصف خالق الأشیاء بجسم أو صورة أو بخلقة أو بتحدید أو أعضاء! تعالی الله عن ذلك علوا كبیرا.

التوحید باب 6 / 6

ترجمه: محمد بن حكیم گفت، توصیف كردم به حضرت امام هفتم علیه السلام قول هشام جوالیقی را، و هم حكایت نمودم به آن حضرت قول هشام بن حكم را كه می گویند: خداوند جسم است.

پس فرمود: خداوند متعال شبیه نمی شود او را چیزی، و كدام أمر قبیح آشكار و سخن زشتی است كه بزرگتر از حرف كسی باشد كه خداوند متعال را وصف كند به جسمیت و صورت داشتن یا به خلق شدن یا به محدودیت یا به أعضاء داشتن. بلند است خداوند متعال از اینها بلند شدن عظیم و عالی.



[ صفحه 53]



توضیح:

در این حدیث شریف به چند موضوع اشاره می كنیم:

1- جسم: عبارت است از هر چیزی كه استقرار پیدا كند در مكانی یا در حیزی (محوطه ای كه مشغول به جسمی باشد اگرچه در فضا صورت بگیرد)، و با حواس ظاهری قابل ادراك شود.

پس جمادات و حیوانات و انسان و ملكوت سفلی مانند جن، همه از مصادیق جسم هستند.

و أما ملكوت علیا و عالم جبروت و عقول و أرواح، همه از مصادیق ماورای عالم جسمانی باشند.

و مراد از حواس ظاهری: قوای باصره و سامعه و لامسه و شامه و ذائقه باشد، و ادراك این قوا در حیوان و انسان متفاوت است، بعضی از حیوانات چنان قوت بینایی یا از جهت شنوایی یا بویایی دارند كه در افراد انسان وجود ندارد، و بلكه بعضی از موجودات ملكوتی یا مثالی را هم می بینند، چنانكه بعضی از مرتاضین و أولیاء آنها را مشاهده كرده، و می بینند آنچه را كه دیگران نمی بینند.

پس آنچه قابل احساس به حواس ظاهری بوده، و در مكان و یا حیزی قرار بگیرد: جسم خواهد بود.

و جسم به معنی لغوی و حقیقی همین است و تعریفهای مختلفی كه برای آن ذكر می شود: از حقیقت بیرون است.

2- صورت: به معنی شكل و هیئت هر جسمی است. و این معنی از لغت عبری به عربی منتقل گشته است.



[ صفحه 54]



و صورت در مقابل ماده بوده، و آخرین جزء تحقق موجود خارجی است كه با آن حقیقت و شیئیت و فعلیت آن تمام می شود، و قهرا باید متلائم با ماده باشد.

و چون كلمه جسم اطلاق شود: شامل ماده و صورت هر دو خواهد شد، ولی صورت به قسمت شكل جسم فقط شامل است.

3- اطلاق جسم و صورت: این اطلاق از لحاظ ظاهری و مادی به همان دو معنی است كه ذكر شد، یعنی چیزی كه در محلی استقرار پیدا كرده و محسوس باشد. و صورت یعنی شكلی كه برای آن جسم خارجی محسوس صورت می گیرد.

ولی از لحاظ سعه استعمال و در مقام تفهیم و تفاهم در امور ماوراء ماده: گاهی جسم را به معنی موجود و مخلوق مطلق و شی ء، و صورت را به معنی خصوصیت ممتاز متعین موجود یا وجود، استعمال و اطلاق می كنند، و این دو معنی خارج از عالم طبیعت باشد.

و بعید نیست كه: از هشام بن حكم و هشام بن سالم جوالیقی كه هر دو از بزرگان و معتمدین أصحاب هستند، چنین اطلاق عرفی شنیده شده، و مخالفین آن را وسیله طعن و انتقاد قرار داده اند، و در كتب رجال در این جهت بحث مفصل تری شده است.

و چون مورد سؤال خصوصی جسم و صورت طبیعی مادی است: جواب امام نیز مطابق نظر سائل اظهار شده است.

4- این نسبت به خداوند متعال: منشأ آن حدیث شریفی است كه از رسول أكرم نقل می شود - ان الله خلق آدم علی صورته (توحید باب 6). و حدیث دیگر كه از امام هشتم است - انه شی ء لا كالأشیاء (توحید باب 7). و أحادیث دیگر.



[ صفحه 55]



و چون كلمات در همه موارد تطبیق به معانی مادی بشود: تفهیم و تفاهم و اشارات و حقائق و معنویات از بین خواهد رفت، پس باید دقت كرد كه منظور چیست؟ آیا معنی مادی ظاهری مقصود است و یا معنی أعم و یا معنوی تنها؟

و باید توجه داشت كه: هرچه در موارد الهیات و روحانیات اطلاق می شود، به طور قطع قابل تطبیق به موضوعات مادی نیست.

5- أو بخلقة: از خلق مانند كرم، و صیغه خلقت برای نوع است، و به معنی نوعی از آفریده شدن و فطرت باشد.

و این معنی علامت حدوث، و محدودیت از آغاز، و نامتناهی بودن، و احتیاج و فقر ذاتی داشتن است.

و خداوند قدیم مطلق نامحدود و نامتناهی، و خود او خالق و به وجودآورنده همه موجودات و عوالم باشد، و وجود او ثابت و واجب لذاته و غنی ذاتی است.

6- أو بتحدید أو أعضاء: در پیرامون محدودیت و مصادیق حد در أبواب گذشته تفصیلا بحث شده است.

و أما أعضاء: عضو داشتن از چندین جهت برحلاف وجوب وجود و أزلی و أبدی بودن و غنای ذاتی است:

أول - دلالت می كند به مركب بودن وجود شی ء، از ذات و متن آن با أعضای خود، و این موجب احتیاج أجزاء به همدیگر بوده، و غنای ذاتی را نفی می كند.

دوم - مركب بودن علامت حدوث شی ء باشد: زیرا چیزی كه مركب است ثبوت و قوام ذاتی نداشته، و هر جزوی متوقف است به بودن و ضمیمه شدن دیگری و دوام آنها.



[ صفحه 56]



سوم - تركب موجب محدودیت در أجزاء و در نتیجه سبب محدود شدن مجموع مركب شده، و این معنی با مطلق و نامتناهی بودن ذات منافات دارد.

چهارم - تركب موجب جسمیت و مادی بودن است: زیرا عوالم ماورای عالم جسمانی، عالم تجرد است، و عالم جسمانی است كه سراپا فقر و حدوث و احتیاج و محدودیت باشد. و در عوالم تجرد: احتیاج و حدوث و محدودیت، فقط از جهت ذات و هویت است، نه از جهات دیگر.



[ صفحه 57]